منوی اصلی


نویسندگان


آرشیو موضوعی

داستان زیبا

دانلود موسیقی جدید

بخش موبایل

بخش کامپیوتر

کد پیشواز

تصاویر

درباره مدیر وبلاگ

طالع بینی

اس ام اس

لینک دوستان

ابزار وبلاگ

خرید لایسنس نود32

عسلی

بیا تو

دانلود بیت رایگان

دمت گرم

سایت تفریحی سرگرمی فوق العاده

چت روم پی ام سی

جم لینک | تبادل لینک رایگان

از اون حرفا

کامیاران کامپیوتر

کسب درآمد اينترنتي ويژه ايرانيان خارج از کشور و ديگر کشورها

ساخت چتروم با دامنه اختصاصی رایگان

e6q+

ourmania

اخبار ایران و جهان

داداش رسول

وسعت اسمان دلتنگی

ندا

تارا

ايران هتل آنلاين

مجله تکنولوژی رپرو

ارنا لایف

طنز

دلگیری(گله)

ردیاب جی پی اس ماشین

ارم زوتی z300

صیغه یابی

جلو پنجره زوتی

درگاه پرداخت

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان متین زواری و آدرس matinzavary.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا

آمار بازدید

» تعداد بازديدها:
» کاربر: Admin

آرشیو ماهانه


پیوند های روزانه


لوگوی ما

متین زواری


لوگوی دوستان


بر چسب ها




دکتر کپی

پنج شنبه 19 بهمن 1391

دکتر کپی



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،
:: برچسب‌ها: دکتر کپی, من وتو1, من و تو2, گوگوش, اکادمی, اکادمی گوگوش, مصاحبه, عکس, هفته, ماهواره, فندر, شبکه, استار ست, ایران موزیک, پرشین تون, ال ان بی, lnb,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 8:57 قبل از ظهر



هایلوکس ماشینی ایمن

شنبه 14 بهمن 1391

هایلوکس تصادفی



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،
:: برچسب‌ها: هایلوکس, 2400, 2700, وانت هایلوکس, سفید, جاده, غول, ایمن, کمربند ایمنی, ایربک,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 6:55 بعد از ظهر



تصادف یک پراید با موهاوی در جاده مشهد فریمان

شنبه 14 بهمن 1391

ترافیک اون روز منو دیوونه کرد



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،
:: برچسب‌ها: تصادف یک پراید با موهاوی در جاده مشهد فریمان, ترافیک, مشهد, فریمان, تربت جام, زواری, حمید زواری, عبدالحمید زواری, مجید زواری, کیا, موهاوی, مایلر, بنز,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 6:17 بعد از ظهر



خواستگاری خر

شنبه 23 دی 1391

خری آمد بسوی مادر خویش بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش

برو امشب برایم خواستگاری اگر تو بچه ات را دوست داری

خر مادر بگفتا ای پسر جان تو را من دوست دارم بهتر از جان

ز بین این همه خرهای خوشگل یکی را کن نشان چون نیست مشکل

خر از شادمانی جفتکی زد کمی عرعر نمود و پشتکی زد

بگفت مادر به قربان نگاهت به قربان دو چشمان سیاهت

خر همسایه را عاشق شدم من به زیبائی نباشد مثل او زن

بگفت مادر برو پالان به تن کن برو اکنون بزرگان را خبر کن

به آداب و رسومات زمانه شدند داخل به رسم عاقلانه

دو تا پالان خریدند پای عقدش یه افسار طلا با پول نقدش

خریداری نمودند یک طویله همانطوری که رسم است در قبیله

خر عاقد کناب خود گشائید وصال عقد ایشان را نمائید

دوشیزه خر خانم آیا رضائی به عقد این خر خوش تیپ در آیی

یکی از حاضرین گفتا به خنده عروس خانم به گل چیدن برفته

برای بار سوم خر بپرسید که خر خانم سرش یکباره جنبید

خران عرعر کنان شادی نمودند یونجه کام خود شیرین نمودند

به امید خوشی و شادمانی برای این دو خر در زندگانی



:: موضوعات مرتبط: داستان زیبا، ،
:: برچسب‌ها: خواستگاری خر,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 1:59 قبل از ظهر



تبلیغاتی

شنبه 23 دی 1391

شبا همش به وب خونه می رم من 

سراغ جک وطنزونه می رم من 

توو این وب خونه ها همیشه هردم 

به دنبال وب خودم می گردم ! 

وبم اپ شده 

زیباش می کنم من 

کسی سر نزنه 

وای به حا لش 

دو تاش می کنم من !! 

تو که قدر کامنتو ندونستی

 

می شد خسیس نمونی نتونستی

 

گمون نکن تو وبلاگت اسیرم 

دیگه لینکمو از تو پس می گیرم 

وبم اپ شده

 

هی فاش می کنم من 

کسی سر نزنه 

وای به حالش 

افشاش می کنم من..



:: موضوعات مرتبط: داستان زیبا، ،
:: برچسب‌ها: تبلیغاتی,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 1:7 قبل از ظهر



سینما

شنبه 23 دی 1391

سینما

پریشبا قرار بودش با هم بریم یه جای خیط!

یه جا که حتما اولش باید می دادی یک بلیط

پریشبا قرار بودش که باز به یاد قدیما

یک کیلو تخمه بخریم با هم بریم به سینما

جواد می گفت که زود بریم اون طرفا رابندونه

یه فیلمی هم باید بریم که خوب ما رو بخندونه

یه فیلم خنده داری که دشمن درد و غم باشه

یا اکبر عبدی باشه یا رضا شفیعی جم باشه!

غلام می گفت یه فیلم بریم که توش بزن بزن باشه!

یا رزمی و بکش بکش یا جنگ تن به تن باشه

من عاشق بروسلی و کلهء جمشید آریام!

بریم یه فیلم اکشنی اگر می خواین منم بیام

حسن می گفت که بی خیال جمشید آریا کیه؟

َاول و آخر همه فقط امین حیائیه!

جواد می گفت که بچه ها وقتی یه فیلم داره فروش

که مهناز افشار هم باشه یا اینکه گلزار باشه توش!

خلاصه دعوا شد واسه اینکه کدوم فیلمو بریم

غلام می زد به مرتضی جواد تو کلهء کریم!

پریشبا تا نصفه شب بادمجونایی کاشتیم ها!

ما خودمون تو کوچمون فیلم و سیانسی داشتیم ها !



:: موضوعات مرتبط: داستان زیبا، ،
:: برچسب‌ها: سینما,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 1:2 قبل از ظهر



اینم پراید وانت!!

جمعه 22 دی 1391

پراید ونتپراید وانت



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،
:: برچسب‌ها: پراید, وانت, پراید وانت, وانت پراید,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 5:10 بعد از ظهر



پراید ماشینی بی خود از نظر ایمنی مقایسه پراید با بنز

جمعه 22 دی 1391

وای وایبنزپرایدبنزبنز



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 4:38 بعد از ظهر



جنگل

جمعه 22 دی 1391

از پرنده

از چرنده

از خزنده

بود جنگل گرم و زنده

 

آسمان آبی چو دريا

يک دو ابر اينجا و آنجا

چون دل من

روز روشن

 

بوی جنگل تازه و تر

همچو می مستی دهنده

بر درختان می زدی پر

هر کجا زيبا پرنده

 

برکه ها آرام و آبی

برگ و گل هر جا نمايان

چتر نيلوفر درخشان

آفتابی

 

سنگ ها از آب جسته

از خزه پوشيده تن را

بس وزغ آنجا نشسته

دمبدم در شور و غوغا

 

رودخانه

با دوصد زيبا ترانه

زير پاهای درختان

چرخ می زد ... چرخ می زد همچو مستان

 

چشمه ها چون شيشه های آفتابی

نرم و خوش در جوش و لرزه

توی آنها سنگ ريزه

سرخ و سبز و زرد و آبی

 

با دوپای کودکانه

می پريدم همچو آهو

می دويدم از سر جو

دور می گشتم زخانه

 

می پراندم سنگ ريزه

تا دهد بر آب لرزه

بهر چاه و بهر چاله

می شکستم کرده خاله

 

می کشانيدم به پايين

شاخه های بيدمشکی

دست من می گشت رنگين

از تمشک سرخ و وحشی

 

می شنيدم از پرنده

داستانهای نهانی

از لب باد وزنده

راز های زندگانی

 

هرچه می ديدم در آنجا

بود دلکش ، بود زيبا

شاد بودم

می سرودم :

 

" روز ! ای روز دلارا !

داده ات خورشيد رخشان

اين چنين رخسار زيبا

ورنه بودی زشت و بی جان !

 

" اين درختان

با همه سبزی و خوبی

گو چه می بودند جز پاهای چوبی

گر نبودی مهر رخشان !

 

" روز ! ای روز دلارا !

گر دلارايی ست ، از خورشيد باشد

ای درخت سبز و زيبا

هرچه زيبايی ست از خورشيد باشد ... "

 

اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چيره

آسمان گرديده تيره

بسته شد رخساره خورشيد رخشان

ريخت باران ، ريخت باران

 

جنگل از باد گريزان

چرخ ها می زد چو دريا

دانه های گرد باران

پهن می گشتند هر جا

 

برق چون شمشير بران

پاره می کرد ابرها را

تندر ديوانه غران

مشت می زد ابرها را

 

 روی برکه مرغ آبی

از ميانه ، از کناره

با شتابی

چرخ می زد بی شماره

 

گيسوی سيمين مه را

شانه می زد دست باران

باد ها با فوت خوانا

می نمودندش پريشان

 

سبزه در زير درختان

رفته رفته گشت دريا

توی اين دريای جوشان

جنگل وارونه پيدا 

 

بس دلارا بود جنگل

به ! چه زيبا بود جنگل

بس ترانه ، بس فسانه

بس فسانه ، بس ترانه

 

بس گوارا بود باران

وه! چه زيبا بود باران 

می شنيدم اندر اين گوهرفشانی

رازهای جاودانی ،پند های آسمانی

 

" بشنو از من کودک من

پيش چشم مرد فردا

زندگانی - خواه تيره ، خواه روشن -

هست زيبا ، هست زيبا ، هست زيبا ! "



:: موضوعات مرتبط: داستان زیبا، ،
:: برچسب‌ها: جنگل, تفریح,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 4:24 بعد از ظهر



یک و نیم کابین

جمعه 22 دی 1391

1و نیم کابین



:: موضوعات مرتبط: داستان زیبا، ،
:: برچسب‌ها: یک و نیم کابین, غول,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 4:18 بعد از ظهر



کارمندان بانک

پنج شنبه 21 دی 1391

اگر چه نزد مردم ناشناسم
همیشه با مدیران در تماسم

گهی در خودروی ایشان سوارم
گهی در دفتر ایشان پلاسم

کنون از لطف ایشان جا گرفته
هزاران بانک در جیب لباسم

منم اِندِ نبوغ اقتصادی
همه ماتند از هوش و حواسم

نه از این دزدکان آفتابه
که در شغل شریفم باکلاسم

بگیرم وام های اختصاصی
ز سوی دوستان حق شناسم

“چگونه شکر این نعمت گزارم”
مگر “نقداً” عیان گردد سپاسم

به لطف این عزیزان پشت گرمم
به کلّی فارغ از بیم و هراسم

بسوزاند دماغ حاسدان را
اگر مهر خروج آید به “پاس”ام

بزن سکه ز تصویر من ای بانک!
که بنده قهرمان اختلاسم…



:: موضوعات مرتبط: داستان زیبا، ،
:: برچسب‌ها: کارمندان بانک,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 6:22 بعد از ظهر



شبهای امتحان

پنج شنبه 21 دی 1391

بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود

این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟!

مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده

گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود !

خر به افراط زدم * ، گیج شدم قاط زدم

قلدر الوات زدم ، باز سحر نمیشود !

استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان

دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود !

مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه

به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود !

مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست

خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود !

هر چه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او

چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود

رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو

این شب امتحان من ،دست بسر نمیشود

توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم

خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود !!!



:: موضوعات مرتبط: داستان زیبا، ،
:: برچسب‌ها: شبهای امتحان,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 6:18 بعد از ظهر



فالنامه حافظ

پنج شنبه 21 دی 1391

نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس/ دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس

گفتم: سلام حافظ گفتا علیک جانم / گفتم: کجا روی؟ گفت والله خود ندانم

گفتم: بگیر فالی گفتا نمانده حالی / گفتم: چگونه‌ای؟ گفت در بند بی خیالی

گفتم: که تازه تازه شعر وغزل چه داری ؟ / گفتا: که می‌سرایم شعر سپید باری

گفتم: ز دولت عشق گفتا که : کودتا شد / گفتم: رقیب! گفتا: او نیز کله پا شد

گفتم: کجاست لیلی؟ مشغول دلربایی؟ / گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایی

گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز؟ / گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز

گفتم: بگو زمویش گفتا که مش نموده / گفتم: بگو ز یارش گفتا ولش نموده

گفتم: چرا؟ چگونه؟ عاقل شده است مجنون؟ / گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون

گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ / گفتا: خریده قسطی تلویزیون به جایش
گفتم: بگو زساقی حالا شده چه کاره؟ / گفتا: شدست منشی در دفتر اداره

گفتم: بگو ز زاهد آن رهنمای منزل / گفتا: که دست خود را بردار از سر دل

گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم‌ها / گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا

گفتم: بگو ز محمل یا از کجاوه یادی / گفتا: پژو، دوو، بنز یا گلف نوک مدادی

گفتم که: قاصدت کو آن باد صبح شرقی / گفتا: که جای خود را داده به فاکس برقی

گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره / گفتا: به جای هدهد، دیش است و ماهواره

گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد؟ / گفتا: بلوکه کرده دیروز یا پریروز
گفتم: بگو ز مشک آهوی دشت زنگی / گفتا که: ادکلن شد در شیشه‌های رنگی

گفتم: سراغ داری میخانه‌ای حسابی / گفت: آنچه بود از دم گشته کبابی

گفتم: بیا دوتایی لب تر کنیم پنهان / گفتا: نمی‌هراسی از چوب پاسبانان
گفتم: شراب نابی تو دست و پا نداری؟ / گفتا: که جاش دارم وافور با نگاری

گفتم: بلند بوده موی تو آن زمان‌ها / گفتا: به حبس بودم از ته زدند آنها
گفتم: شما و زندان حافظ مارو گرفتی؟ / گفتا: ندیده بودم هالو به این خرفتی!



:: موضوعات مرتبط: داستان زیبا، ،
:: برچسب‌ها: حافظ, فال,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 6:15 بعد از ظهر



مد شده این روز ها پز میدهیم..

پنج شنبه 21 دی 1391

 

پیش هر کس، هر کجا پز می دهیم

جمعمان هر وقت کامل می شود

یا که می لافیم؛ یا پز می دهیم

کار ما اصلا همین پز دادن است

خوب و خوشحالیم تا پز می دهیم

واقعا خیلی سبک تر می شویم

چون که ریلکس و رها پز می دهیم

هیچ فرقی هم ندارد جای آن

در عروسی یا عزا پز می دهیم

چهره هامان ناز و خوشگل می شود

بس که با ناز و ادا پز می دهیم

یک نفس در خواستگاری هایمان

از سر صدق و صفا پز می دهیم

با نماز و روزه و اعمال هم

دور از چشم خدا پز می دهیم

با قیافه، لنز، مو، گوشی، لباس

روسری، عینک، طلا پز می دهیم

با عمو ها، عمه ها، هر کس که شد

دوست، فامیل، آشنا پز می دهیم

خال کوبی می کنیم ابروی خود

تازه آن هم تا به تا پز می دهیم

می خریم از بوفه ی دانشکده

کیک با کوکا کولا پز می دهیم

کاش این پزها کمی معقول بود

گاه خیلی نابجا پز می دهیم

خانعمومان برج دارد در ونک

ما ته یک روستا پز می دهیم

عمه ی داماد ما هر وقت که

می رود اسپانیا پز می دهیم

خاله رعنا رفته ویلای شمال

بعد ما در این هوا، پز می دهیم

سوپر استار است دختر عمه مان

او خودش نه بلکه ما پز می دهیم

در اتاق سی سی یو، زیر سرم

یا که در حال کما پز می دهیم

در خیابان، با لباس و کیف و کفش

با مگان و زانتیا پز می دهیم

این درست، اما نمی دانم به چی

توی استخر و سونا پز می دهیم

توی مهمانی که غوغا می کنیم

چون که با هم همصدا پز می دهیم

دائماً با امتیاز این و آن

مد شده این روزها پز می دهیم

 



:: موضوعات مرتبط: داستان زیبا، ،
:: برچسب‌ها: پز میدهی,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 6:14 بعد از ظهر



بنزین..

پنج شنبه 21 دی 1391

بنزین رود ز دستم صاحب دلان خدا را

بنزین دهیم اینک پنهان ، نه آشکارا

در این شب سیاهم گم گشته کارت بنزین

یا رب چه سان توان رفت تا بیت خاله سارا

در جایگاه بنزین گالن به دست زین پس

بنزین کنم گدایی تاوان این خطا را

ای مردمان که باشد سهمیه تان فراوان

بهر خدا نمایید با همچو من مدارا

در نیمه راه و بیراه ای بر اتول سواران

با یک دو لیتر بنزین یاری کنید ما را

بنزین انیس ما بود ، یار شفیق ما بود

دیگر به خواب ببینیم دیدار آشنا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

بنزین مده تو ارزان لیکن ستارگان را

رندی ز عمه پرسید بنزین کجاست آزاد

گفتا به رند عمه اش در بلخ یا بخارا

گفتند داده دولت سهمیه ایی فراوان

مردان مجلس و آن رندان پارسا را

در کوی مجلس ای داد ما را گذر ندادند

یا رب چه سان توان داد تغییر این قضا را

دیدم به خواب خوش دوش یک هاتفی که میگفت

از روی پند و اندرز درویش بینوا را

بنزین صدتومن را مفروش کم ز پانصد

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

بنزین لیتری پانصد هر کو شنید گفتا

اینک سزای آن کو کفران کند خدا را

در این زمانه دیگر ماشین اثر ندارد

ماشین کنون برابر با خار و سنگ خارا

جانا دگر نمانده بنزین به باک چهره(*)

ای یار مانده در راه معذور بدار ما را



:: موضوعات مرتبط: داستان زیبا، ،
:: برچسب‌ها: بنزین, , ,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 6:12 بعد از ظهر



دو بیتی

پنج شنبه 21 دی 1391

الا دختر که موی بور داری/ ز دختر بودنت منظور داری
بیا تا جزوه‌ای از هم بگیریم/ شنیدم مثل من کنکور داری
***
الا دختر که موهای تو بوره/ گمونم روسری‌ت از جنس توره
خودت باربی‌تر از بالابلندان/ چرا داداشت این‌قد لندهوره
***
الا دختر که استقلال داری/ نظرگاهی پرنسیپال داری
برای دیگران شهد و مربا/ به ما چون می‌رسی تبخال داری
***
الا دختر که تیپت تیپ روزه/ دو چشم روشنت گیتی‌فروزه
ادت کردم، ردم کردی، چرا پس؟/ الهی هارد لپ‌تاپت بسوزه
***
الا دختر که دل پیشت اسیره/ وصالت آرزوی این حقیره
اگرچه خونه و ماشین ندارم/ دوبیتی‌هایم اما بی‌نظیره
***
الا دختر که میک‌آپت غلیظه/ ببینم ناخنت رو، وای چه تیزه
به چشم خواهری پشتم بخارون/ محبت کن، اگه دستت تمیزه
***
دراز گیسوانت چون کمنده/ جمالت رشک گلراز هلنده
بیا پایین، خیالم را نپیچون/ الا دختر که مضمونت بلنده



:: موضوعات مرتبط: داستان زیبا، ،
:: برچسب‌ها: دو بیتی,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 6:10 بعد از ظهر



گرانی

پنج شنبه 21 دی 1391

دارم از نرخ گزافش گله چندان که مپرس

که چنان زو شده‌ام بى سر و سامان که مپرس

تا زدم هر چه پس‌انداز خودم را به دلار

اُفت کرد آنقدَر این قیمت تومان که مپرس

کس به امید کذا آنچه که کردم مکناد!

که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس

هر کجا مى‌روم امروز، که چیزى بخرم

تازه ! اجناس گران نیست ز ارزان که مپرس

گر چه باید بشود ایشان ، شرمنده من

خجلتى مى‌کشم از صاحب دکّان که مپرس

قیمت آب، گران بود ، گران‌تر هم شد

چه بگویم به تو ! از گندم و از نان که مپرس

آخر سال شد و رفتم و پیدا کردم

خانه‌اى کوچک و تاریک، بدان سان که مپرس

روى موکت که نشستیم ، گذشت از نظرم

خاطرات خوشى از قالى کرمان که مپرس

تا در اینجا دلمان خوش به شکرخندِ لبى ست

با لب چون شکر، از قند فریمان که مپرس!

مولوى هم که خدا روحش را شاد کند!

آنچنان داشت غم قند فراوان که مپرس

فقر از در نرسیده، سر شب، تا دم صبح

آنچنان مى‌رود از پنجره ایمان که مپرس

بود اگر داخل فردوسى و صرّافى بود!

از زیاد و کم آن کنج خیابان که مپرس

حافظ از گوشه میدان به سلامت بگذر

نیست انصاف در این قوم ز وجدان که مپرس

سر هر کوچه ندیدید چه بلوایى بود!

هر یکى عربده‌اى، این که مبین، آن که مپرس

سینماى وطنى چیست؟! همان جا که در آن

آنقدَر سوژه شد این چاقوى زنجان که مپرس!

گفت: دولت چه براى من و تو…؟!گفتم: هیس!

چون سر سبز ندارم، تو هم الان که مپرس

گر چه اینجا خطرى نیست ولى شرط ادب

مى‌کند حکم ! بیا این ور و از آن ور میدان که مپرس!

شعرم این بار پریشان شده پا تا به سرش

تو در این معرکه از وزن پریشان که مپرس!



:: موضوعات مرتبط: داستان زیبا، ،
:: برچسب‌ها: گرانی,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 6:6 بعد از ظهر



پسران ترشیده!!

پنج شنبه 21 دی 1391

پسری با پدرش در رختخواب
درد ودل میکرد با چشمی پر آب

گفت: بابا حالم اصلا ً خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیست

گوی چه خاکی را بریزم توی سر
روی دستت باد کردم ای پدر

سن من از ۲۶ افزون شده
دل میان سینه غرق خون شده

هیچکس لیلای این مجنون نشد
همسری از بهر من مفتون نشد

غم میان سینه شد انباشته
بوی ترشی خانه را برداشته

پدرش چون حرف هایش را شنفت
خنده بر لب آمدش آهسته گفت

پسرم بخت تو هم وا می شود
غنچه ی عشقت شکوفا می شود

غصه ها را از وجودت دور کن
این همه دختر یکی را تور کن

گفت آن دم :پدر محبوب من
ای رفیق مهربان و خوب من

گفته ام با دوستانم بارها
من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها
سر به زیر و چشم پاکم هر کجا

کی نگاهی می کنم بر دختران
مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر
با شهین و مهرخ و ایضاً سحر

با سه تا شان رفته بودیم سینما
بگذریم از ما بقیه ماجرا

یک سری ، بر گل پری عاشق شدم
او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید
قلب من از عشق او خیری ندید

آزیتای حاج قلی اصغر شله
یک زمانی عاشقش گشتم بله

بعد اوهم یار من آن یاس بود
دختری زیبا و پر احساس بود

بعد از این احساسی پر ادعا
شد رفیق من کمی هم المیرا

بعد او هم عاشق مینا شدم
بعد مینا عاشق تینا شدم

بعد تینا عاشق سارا شدم
بعد سارا عاشق لعیا شدم

پدرش آمد میان حرف او
گفت ساکت شو دیگر فتنه جو

گرچه من هم در زمان بی زنی
روز و شب بودم به فکر یک زنی

لیک جز آنکه بداری مادری
دل نمی دادم به هر جور دختری

خاک عالم بر سرت، خیلی بدی
واقعا ً که پوز بابا را زدی



:: موضوعات مرتبط: داستان زیبا، ،
:: برچسب‌ها: پسران ترشیده!!,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 6:3 بعد از ظهر



درباره



به وبلاگ من خوش آمدید عزیزان
matinzavary@yahoo.com


مطالب پیشین

دانلود LINE: Free Calls & Messages 5.4.0 – تماس و پیامک رایگان ا
دانلود آهنگ جدید آرمین 2AFM به نام آروم یواش
دانلود Telegram 3.1.3 – مسنجر پرطرفدار تلگرام اندروید ! آپدیت
متین
کیومرث
جن!!!!!!!!!
matin
matin
داداشم مرصاد
دانلود اهنگ جاستینا به نام قدم به قدم
دانلود آهنگ محسن لرستانی به نام هم نفس
دانلود اهنگ جدید امید جهان به نام سهیلو
دانلود اهنگ جدید شادمهر عقیلی وابی به نام رویای ما
دانلود اهنگ یاواش یری از رحیم شهریاری
پورشه
دکتر کپی
هایلوکس ماشینی ایمن
تصادف یک پراید با موهاوی در جاده مشهد فریمان
تبلیغاتی
سینما




Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by matinzavary